محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

مسافری از بهشت

حرفهایی از جنس عشق

پسر کوچکم: امروز هم زندگیم را باطنین صدای تو آغاز میکنم ... پسر کوچکم امروز هم زندگیم رابا طنین صدای تو آغاز میکنم و لبریز میشوم از عشق. خداراشکر.همه چیز خوب است و رنگ زندگی با نگاه مهربان تو در تار و پود نفسهایم جاری است. هر روزم با شیرینی لبخند تو طلوع میکند وشبم با ستاره باران چشمهایت روشن میگردد. این روزها چه خرسندم که با کلمات نامفهوم،مفهوم عشق رابرایم ترسیم میکنی و با آوای کودکانه ات فریاد میکنی دوست داشتنم را. پسرم: من تو را میفهمم.همه نجواهای نامفهومت را مادرانه درک میکنم.چه زیباست که اینقدر به احساس من نزدیکی عزیز دلم. وقتی خسته از همه آزردگی های کودکانه ات،در آغوشم آرام میگیری و گرمای وجودم خواب را میهمان چ...
21 دی 1390

کالسکه سواری

سلام به همه نی نی ها راستی چرا کسی به فکر کالسکه سوارا نیست . سر بعضی ازپیاده روها نه پل داره نه تقاطع همسطح !!! دیشب برای اولین بار در نود و چهارمین روز زندگیم کالسکه سواری کردم . همراه بابایی و مامانی  یه دو ساعتی گشت زدم . من که جام خیلی راحت بود . چون همش خواب بودم . فقط موقعی که توی چاله چوله های پیاده رو می زدنم بیدار میشدم اما زودی دوباره خواب می رفتم . راستی چرا کسی به فکر کالسکه سوارا نیست . سر بعضی ازپیاده روها نه پل داره نه تقاطع همسطح !!! پس ما چه جوری رد شیم . اینکه پدر و مادرا باید هم ما رو هم  کاسکمونو بغل کنن . اگه به فکر ما نیستید به فکر معلولین باشید که با ویلچر هستن .   ...
6 دی 1390

سه ماهگی

سلام به همه نی نی ها امشب شب یلداست منم سه ماهم توم شد. امروز صبح با بابایی ومامانی رفتیم ... امشب شب یلداست منم سه ماهم تموم شد. امروز صبح با بابایی ومامانی رفتیم مرکز بهداشت برای معاینه . صبح یه خورده زود رفتیم هوا سرد بود . کارشناس بهداشت هم نیومده بود . بابایی چون دیرش شده بود رفت سرکارش. ما یه خورده معطل شدیم تا خانومه اومد سر کارشون . اول کلی منو بغل کرد وبوسید .هرچه گفتم بابا نامحرمی گوش نداد !! می گفت قیافش خیلی مردونست .بهم گفت نمکدون !!. بعدش معاینم کرد . وزن هفت کیلو بگو ماشاالله  بگو دیگه .اها .قد شصت و چهار .بگو ماشاالله . بعدش با مامانی اومدیم خونه .این اولین باری بود که مامانی توی خیابان منو بغل گرفته بود .اینم ع...
1 دی 1390
1